خب خب خب...این چند روز کلی فکر کردم و کارای عقب مونده ام رو انجام دادم. جزوه ها رو جمع و جور کردم و کتابا رو بستم و آماده درس خواندن گشتم و بعد از چند ماه از گذشت این ترم لای کتابای خاک گرفته رو باز کردم.
باید بگم اونقدرام که فکر میکردم وحشتناک نیستن و میشه با یکم تلاش یه نمره خوب ازشون دراورد.
نکته ای که لازم بود بگم اینه که از همه بچه های بیانی که نظر گذاشتن و راهنماییم کردن تشکر میکنم.
خیلی از کارایی رو که گفتین دارم سعی میکنم عملی کنم.مثل ورزش کردن دادن انرژی مثبت به خودم و داشتن یه اراده قاطع و تصمیم مصمم.
راستش از وقتی دانشجو شدم خیلی از آرزوهامو یادم رفته.همونایی که برای رسیدن بهشون کلی خیال میبافتم و الان تو دو قدمی منن ولی دیگه برام اهمیتی ندارن.
انسان،خیلی فراموشکاره و این فراموشکاری تبدیلمون کرده به آدمای قدرنشناس.یادم رفته بود برای رسیدن به این جایی که هستم چقدر تلاش کردم و یه مدتی تبدیل شده بودم به یه آدم ناسپاس که فقط بلد بود از زمین و زمان ایراد بگیره.
به هر حال اینم یه آزمون دیگه بود برای سنجیدن میزان صبر من...
و اینکه بیشتر فکر کنم...بیشتر دقت کنم...و با دقت بیشتری تصمیم بگیرم. 


ماورای باور های ما،ماورای بودن و نبودن های ما آنجا دشتی ست فراتر از همه تصورات راست و چپ،تو را آنجا خواهم دید...