خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

من هیولا نیستم!(4)

+ ۱۳۹۹/۴/۷ | ۱۱:۵۷ | •miss writer•

برای خوندن داستان به ادامه مطلب برید

continue

من هیولا نیستم!(3)

+ ۱۳۹۷/۱۱/۱۱ | ۲۱:۰۴ | •miss writer•

سلام دوستان!!

بعد چند ماه یه پارت جدیدو کامل کردم به همت و تلاش!ماجرای داستان درباره یه دختر بود که به خاطر پدر و مادرش مجبور میشه پیش عمه اش زندگی کنه یه مدتی.اتفاقای داستان از روزی شروع میشه که یه همسایه جدید میاد براشون و با خودش کلی دردسر میاره.حالا این بین دختر داستان هم درگیرش میشه و...

اگه میخواید قسمتای قبلو بخونید میتونید برید به قسمت موضوعات و من هیولا نیستم رو انتخاب کنید.

یا اینکه بزنید اینجا و مستقیم برید به صفحه داستان.

منتظر نظراتون هستم.

برید ادامه مطلب و لذت ببرید :)

continue

من هیولا نیستم!(۱)

+ ۱۳۹۷/۵/۱۹ | ۱۷:۲۰ | •miss writer•

خلاصه داستان: داستان ما درباره یه دختره... یه دختر معمولی مثل خیلی از دخترای دیگه... دختر قصه ما با وجود مشکلاتی که داره سعی میکنه یه زندگی بی سر و صدا و اروم داشته باشه. اما با یه مشکل جدی مجبور میشه به خونه عمه اش نقل مکان کنه...و اونجاست که ماجرا شروع میشه...و میفهمه... اوضاع اون جوری که فکر میکرد نیست...


continue
about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.