خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

انیمه

+ ۱۳۹۹/۳/۲۵ | ۲۰:۳۸ | •miss writer•

شاید شما هم از اون دست آدمهایی باشید که وقتی ازشون میپرسم تا حالا انیمه دیدی؟چشمهاش چهارتا بشه و بگه:ها؟!اینمه چیه دیگه؟شاید هم انقدر بچه ی خوش شانسی باشید که دست کم یدونه سینماییش رو دیده باشید.بنده یک زمانی که فراخ بال تر از الان بودم برای فیلم دیدن،غرق میشدم تو دنیای انیمه.چه ساعتهای خوبی که پای دیدن یه قسمت هیجان انگیز از هنر شمشیرزنی آنلاین رفت.واقعا اون دوره از عمره که بین 17 تا 19 سالگیم بود رو مدیون انیمه دیدن هستم.

اگه شما هم از بچه های دهه پنجاه تا هفتاد باشید صددرصد فیلمهایی مثل آن شرلی،بچه های کوه آلپ،فوتبالیست ها،بابالنگ دراز،خانواده رابینسون،ماجراهای رامکال و سریال های انیمیشنی ازین دست رو دیدید.خب اینا همون انیمه هستن.انیمه در واقع همون کوتاه شده animation هست.پویانمایی هایی بر اساس داستان های خارجی معروف یا مانگا های مختلف.(در واقع یکم پیچیده اش کردن.چون اینطور که ویکیپدیا نوشته خود ژاپنی ها به همه اشکال انیمیشن در دنیا میگن انیمه.ولی ما خارجیا برای انیمیشن ژاپن اختصاصا لفظ انیمه رو به کار میبریم)

پس اگه یه روز یکی اومد جلوتون نشست،درحالی که چشمهاش داره از ذوق برق میزنه و میگه انیمه دیدی تا حالا؟فورا بگید اره و خودتون رو خلاص کنید وگرنه مجبورید چهارساعت درباره تاریخ ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم تا پیدایش انیمه رو گوش بدید.و لطفا و خواهشا بعد ازینکه تو اینترنت سرچ کردید «انیمه» نگید عــــهه!این که همون برنامه کودک خودمونه!چون بهتون میخندن(جامعه عزیز اوتاکو منظورمه)چون انیمه یه ژانرهایی داره که مخصوص بزرگسالانه و به دلیل خشونت بالا یا مسائل مثبت 18 اصلا برای زیر سی سال توصیه نمیشه :)


خب بگذریم

میخوام بهتون دوتا از سریال ها و سینمایی های مورد علاقه ام رو معرفی کنم.



نام:دروغ تو در آپریل/your lie in april

ژانر:عاشقانه،مدرسه ای،موزیکال

سال تولید:2014

کارگردان:کیوهی ایشیگورو

تعداد قسمت ها:22

فکر میکنم این اولین انیمه ای بود که دیدمش.به اصرار دوست عزیزم بعد از متقاعد کردنم که:دختر جان انیمه در فوتبالیست ها خلاصه نمیشه!ازون زمان که تو فوتبالیستها رو دیدی صنعت سینمای ژاپن خیلی پیشرفت کرده.


انیمه داستان زندگی پسر نابغه ای به نام کوزی آریما رو نشون میده.پیانیستی فوق العاده اما با تاریکی هایی عمیق در وجودش.کوزی در کودکی مادر بیمارش رو بعد از بحثی شدید از دست میده و حالا بعد از گذشت سال ها این حس خورنده ی عذاب وجدان رهاش نکرده و باعث شده نتونه صدای نت های موسیقی رو بشنوه.تا اینکه دختر ویولونیستی به اسم کااوری میازونو وارد زندگیش میشه و بهش کمک میکنه تا دوباره به دنیای موسیقی برگرده.این فیلم به طرز شگفت انگیزی مخلوطی از رنگ ها و طرح های زیباست که با احساساتتون بازی میکنه.با گرافیک فوق العاده اش چشماتونو رو صفحه مانیتور خیره نگه میداره و با آهنگهای تیتراژ فوق العاده اش احساساتتون رو برانگیخته میکنه.نکته ای که باید یادآورتون بشم اینه که اغلب انیمه ها چون خیلی به واقعیت های زندگی نزدیکن ممکنه پایان غم انگیزی داشته باشن اما بهتون قول میدم انقدر داستان این فیلم و گرافیکش خیره کنندس که به هیچ وجه از دیدنش پشیمون نمیشید.در فیلم مفهوم عشق دوستی امید و شادی و تلاش برای رسیدن به آرزوها با موسیقی پیانو و ویولون آمیخته و یه شاهکار واقعی بهتون نشون میده.




نام:HYOUKA(معنی خود کلمه میشه من فریاد میزنم)

ژانر:معمایی،مدرسه ای

سال تولید:2012

کارگردان:یاسوهیرو تاکه

تعداد قسمت ها:22


اگه شما هم عاشق داستان های شرلوک هلمز هستید این سریال رو از دست ندید.داستان درباره پسری به اسم اورکی هوتارو هست.دانش اموزی که تازه وارد دبیرستان شده و دلش میخواد به شعاری که همیشه میگه: "ذخیره ی انرژی" پایبند باشه و به زندگی گل و بلبل بقیه ی بچه های دبیرستانی و شرکت تو فعالیت های مختلف و اجتماع های دوستانه هیچ علاقه ای نداره.اما به اجبار خواهرش وارد کلوپ ادبیات کلاسیک میشه.اونجا با دختری به اسم چیتاندا ارو آشنا میشه و درگیر یک معما میشن که چیتاندا رو به فکر میندازه تا برای حل ماجرای رازالود عموش از هوتارو کمک بگیره.کم کم این دو نفر با دوتا دوست دیگه اشون ساتوشی فوکوبه و مایاکا ایبارا وارد ماجراهای جالبی که توی مدرسه اتفاق میفته میشن و تو 22 قسمت براتون کلی معمای جالب و هیجان انگیز و لحظه های سرگرم کننده رقم میزنن.




نام:YOUR NAME/نام تو

ژانر:عاشقانه،مدرسه ای

سال تولید:2016

کارگردان:ماکوتو شینکای


اگه تا حالا این انیمه رو ندیدید باید بگم نصف زندگیتون بر فنا رفته!گرافیک عالی داستان فوق العاده و شخصیت های دوست داشتنی.خلاصه داستان اینه که یه دختر دبیرستانی به اسم میتسوها میامیزو که توی روستای ایتوموری زندگی میکنه،انقد از زندگیش خسته شده که یک شب وقتی ستاره دنباله دار از تو آسمون رد میشه آرزو میکنه تو زندگی بعدیش تبدیل به یه پسر خوشتیپ بشه(خخخ).اون ور داستان یه آقا پسر دبیرستانی خوشتیپ و خفن اهل توکیو رو داریم به اسم تاکی تاچیبانا  که واسه خودش آرزوهایی داره.اما یک روز صبح وقتی از خواب بیدار میشه میبینه بدنش با بدن یه دختر عوض شده!!این تغییرات و جابه جایی بدن ها برای تاکی و میتسوها چند روزی گاه و بیگاه ادامه پیدا میکنه و اینا کم کم به این جابه جایی ها عادت میکنن و باهاش زندگی میکنن تا اینکه همه چی تغییر میکنه و ارتباطشون ناگهان قطع میشه.شاید اوایل از دیدنش یکمی گیج بشید ولی قول میدم با پیش رفتن داستان کاملا همه چیز براتون واضح میشه.لطفا برای نتیجه گیری از داستانش زود قضاوت نکنید و بدون در نظر گرفتن اتفاقات وسط فیلم تا انتها فیلم رو ببینید و ازش لذت ببرید.



نام:شهر اشباح/spirited away

ژانر:تخیلی

سال تولید:2001

کارگردان:هایائو میازاکی


داستان فیلم درباره دختری ده ساله به اسم چیهیرو اوگینو هست که با والدینش تازه به شهر جدیدی نقل مکان کردن و چیهیرو از این جابجایی ناراضیه.خلاصه تو مسیر خونه جدید راه رو گم میکنن و سر از تونلی در جنگل در میارن.وارد مکانی سرسبز و آرام می‌شوند که در اصل گرمابه(حموم) و استراحتگاه خدایان و ارواح دین ژاپنی شینتو هست.پدر مادر چیهیرو با خوردن غذایی از رستوران اونجا تبدیل به خوک میشن و این تازه شروع ماجراست!داستان عالی بود.گرافیک هم فوق العاده بود.

میدونستید به هایائو میازاکی لقب والت دیزنی ژاپن رو دادن؟!منم نمیدونستم از ویکی پدیا خوندم:)

فیلمهای دیگه اش که من خودم دیدم:باد برمیخیزد،پونیو،دنیای مخفی آریتی،همسایه من توتورو




+با یه حساب سر انگشتی فکر میکنم بالای 30 تا فیلم و سریال ژاپنی دیدم که وقتی داشتم این پست رو مینوشتم یادم اومد دیده بودمشون :))

+دو تا وبلاگای خوب درباره انیمه که خودم دنبالشون میکنم: آسمانم و animfa

کروناکتاب...

+ ۱۳۹۸/۱۲/۱۰ | ۰۰:۰۳ | •miss writer•

سلام و صد سلام خدمت بروبچ بیانی!

اینجوری که پیداس مامانا زودتر از دولت دست به کار شدن و قرنطینه‌سازی رو خیلی جدی اجرا کردن(از جمله خودم که زخم بستر گرفتم :/)خب خب ایشالا که همه تنتون سالم باشه و از بیماری و استرس دور باشید.

داشتم به این فکر میکردم که بعضیا رو چند ماهه ندیدم و خب بعدشم که برگردم دانشگاه چند ماه دیگه نمیبینم،این دوری طولانی مدت،شاید،باعث بشه به این فکر بیفتیم که چقدر فرصت کمه و چه چیزایی مهم هستن توی زندگیمون که داریم از دستشون میدیم،مثل زمان،خانواده،دوستها و...

یکی دو تا از کلاسامون قراره از هفته آینده مجازی برگزار بشه،ادمین کانال دانشگاه شروع کرده یه کار قشنگی رو انجام میده که پی‌دی‌اف همه کتابای درسیو جمع کنه که بچه‌های خنگی مثل من که کتاب متابو تعطیل کردن اومدن خونه،بتونن از راه دور درس بخونن(هه...عمرن)اولین بار در تاریخ ایران دارم میبینم بلاخره این تکنولوژی داره خییلی مفید مصرف میشه،ازونجایی که اداره‌ها و سازمان‌های دولتی کلا به تکنولوژی اعتقادی ندارن و هنوزم که هنوزه واسه یه نامه اداری پوستت کنده میشه و صد تا امضاء باید بگیری و ازین دست مثالها،فکر کنم پیشرفت خوبی باشه نه؟

ازونجایی که درسم داره میره تو اولیت‌های آخرم،دارم کارای دیگه رو جایگزینش میکنم که وقتمو هدر ندم و چشمامو پای گوشی کور‌ نکنم:

۱.کتاب خوندن:یعنی فرقی نداره چه کتابی،فقط بخونید خیییلی فرصت خوبیه.فیدیبو و طاقچه و بقیه اپ‌ها همیشه تخفیف میزارن واسه کتاب پس بهانه‌ای نیست.خودم همین امشب «مغازه خودکشی» رو خوندم.واقعا حال کردم باهاش خیلی خوب بود.یه پستی جداگونه میزارم واسه معرفیش مفصلللل صحبت میکنیم.

۲.فیلم دیدن:فرندز،پیکی بلایندرز،سالت اینا تو لیست تماشام هستن.salt خیلی قشنگه حتما ببینیدش.

(راستی گفته بودم؟نه؟عاشق دیدن فیلم کره‌ای و انیمه‌های ژاپنی‌ و مانگا خوندنم...کاملا حس ۱۸ سالگی دارم...دو سال پیش بود درسته ولی اصلا حس نمیکنم با ۱۸سالگیم فرق کردم :))

۳.ادامه دادن داستان‌های نیمه کاره:که خب تعدادش انقدری هست که اگه بخوام کل عید و هم بزارم راحت وقتم پر میشه.

۴.مباحث آموزشی:شاید برنامه‌نویسی،نمایشنامه نویسی و فتوشاپ رو امتحان کنم

۵.نقاشی:که خب کسی که همیشه مداد و کاغذ دستشه یا نویسنده میشه یا طراح یا هر دو :)

۶.آشپزی:میخوام یکم وقت بزارم شیرینی‌پزی رو یاد بگیرم اگه بتونم به تنبلیم غلبه کنم :/

۷.استراحت جسمی و فکری:البته این اولیت اول باید باشه ⁦<( ̄︶ ̄)>⁩

۸.و متاسفانه درس:که خب کلاسام‌ شروع میشه و کلی هم جزوه دارم که باید بنویسم خیر سرم دو ترم دیگه فارغ میشم و معدلم داره به حالم گریه میکنه(خدایی معدل کلِ ۱۶/۵ بده؟ بخدا خوبه -_-)


+به کاغذش نگاه میکند و میگوید دست خوش عامو!عجب پلن(نقشه)‌ای ریخته‌ای :)

+خببب شما چه خبرا؟چه میکنید؟حوصلتون سر نرفته؟

نیمه تاریک وجود...

+ ۱۳۹۸/۱۱/۵ | ۲۱:۵۴ | •miss writer•

همون حس تنفری که از بچه‌ها داشتم،وقتی سوالای ریاضی که با هزار جون کندن و فکر کردن حلشون میکردم و با گام‌به‌گام حل میکردن،نسبت به کتابای روانشناسی و افرادی که جمله‌های این کتابا رو بلغور میکردن «داشتم»

«آخه تو چی میفهمی» دقیقا حرفیه که در دو حالت بالا تو ذهنم تکرار میکنم.

اگه بهم بگن تو کل دنیا از چی متنفری بی‌برو برگرد «ریاضی» و «علم مسخره روانشناسی» رو نام میبرم.تابستون گذشته از سر لجبازی با همکارمون توی آزمایشگاه شروع کردم به خوندن یه کتاب تا اثبات کنم روانشناسی چرته.کتابی که میخوندم «اثر سایه» دبی فورد بود.سایه نیمه تاریک وجود آدماست،اون قسمت از روح آدمی که همیشه سعی کرده از بقیه پنهانش کنه.ترس،خساست،حسادت،غیبت ویژگی‌های منفی هستن که ما سعی در مخفی کردنش داریم.حتی بعضی موقعا انقدر خودمون رو دست کم میگیریم که نمیتونیم ویژگی‌های مثبت وجودمون رو ببینیم.چون مغز به طرز غیرقابل باوری دوست داره چیزایی رو ببینه که براش پررنگ شده.

کتاب امانت بود و تا نصفخ خوندمش و پسش دادم،ولی بعدش کتاب دیگه‌ای از دبی فورد رو خوندم به نام «نیمه تاریک وجود».موضوع کتاب همونه اما مفصل‌تر و با تمرینای ذهنی که کمک میکنه با خود واقعیمون آشتی کنیم.«خود واقعی» یعنی اون چیزی که واقعا هستیم و همیشه از نشون دادنش به دیگران و حتی به خودمون وحشت داشتیم.

یه قسمتی از این کتاب گفته:اگه ما از کسی بد میگیم یا کسی رو تحسین میکنیم،به این دلیله که اون ویژگی‌ها در وجود خود ما هستن،منتهی یا از اونا خبر نداریم یا میترسیم قبول کنیم که «بد لباس»،«تند خو» یا «بی ادب» هستیم.بعد گفته یک هفته به قضاوتایی که درباره دیگران میکنید و توصیه‌هایی که به بقیه میکنید فکر کنید و اونا رو بنویسید.حالا با خودتون رو راست باشید،فکر نمیکنید اینها ویژگی‌هایی هستن که تمام مدت توی وجود ما بودن و از دیدنشون واهمه داشتیم.

هنوز کتاب رو کامل نخوندم ولی فکر میکنم خیلی میتونه کمکم کنه.

اگه چیزی از حرفام نفهمیدید اشکالی نداره،این نشون میده تا حالا به همچین مشکلی نخوردید و خود واقعیتون هستید،بهتون تبریک میگم :)

بازی تقلید...

+ ۱۳۹۸/۷/۳۰ | ۰۹:۱۵ | •miss writer•

یا اسم دیگه‌اش The imitation game درباره زندگی آلن تیورینگ بود. کسی که اولین بار به این نتیجه رسید که،مغز انسان برای انجام کارهای محاسباتی در زمانی کوتاه و با احتمالات فراوان واقعا ناتوانه.پس به فکر طراحی یک ماشین افتاد که بتونه تمام این احتمالات رو در زمان کوتاهی محاسبه کنه.

تمام این اتفاقات در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میفته،زمانی که آلمان با یک ماشین فوق پیشرفته به نام انیگما کدهای دستوری رو رمز گذاری میکنه و برای هواپیماها و ناوبرها میفرسته.ماهیت این کدها تا اون زمان کشف نشده بود و هر روز کدهای جدید اعلام میشد.پس فرصت برای تحلیل و شکستن این کدها از زمانی که اعلام میشد خیلی کم بود.

راستش این قصه خیلی طولانیه فقط چند تا نکته که به نظرم خیلی جالب بود رو براتون میگم و میرم:

۱_اشاره تیورینگ به این موضوع که:اگه چیزی متفاوت از شما فکر میکنه به این معنا نیست که فکر نمیکنه،خیلی برام جالب بود.ما همیشه دیگران رو متهم میکنیم به احمق بودن،متوهم و فانتزی بودن.به یک دلیل طبیعی که همه انسان ها ازش رنج میبرن و اون«تمایل به دیده شدن و مهم بودن»هست.این برای کسی که از بچگی مورد آزار بوده یک نکته عینی و اثبات شده است.شاید کمتر کسی پیدا بشه که بفهمه.یا حداقل اونقدر آگاه باشه که خودشو به«نفهمیدن»نزنه و اینو قبول کنه.قبول کنید انسان‌ها آدمای ضعیفی هستن ؛)

۲.«چرا مردم از خشونت استفاده میکنن؟چون براشون لذت بخشه»حالا شما اگه در برابرش واکنش نشون بدید و این حس لذت رو براشون به وجود بیارید اونام به کارشون ادامه میدن،اما اگه جیغ نزنید،داد نکشید و بحث نکنید و به جاش لبخند بزنید لذتی که اون آدم از آزار رسوندن شما میبرده ته میکشه و انگیزه‌اش برای رفتار خشونت آمیز از بین میره.یعنی با یه سکوت چند دقیقه‌ای و یه لبخند میتونید کارو تموم کنید.

(من خودم اینو قبول ندارم،چون پنهان کردن احساسات واقعی و دردی که میکشیم خیلی سخته،نمیشه همیشه سکوت کرد.گاهی هم باید یه مشت بزنی و خودتو از خشم رها کنی،همیشه هم سکوت چاره‌ساز نیست...)

۳.«گاهی وقتا همین مردمی که کسی هیچ تصوری ازشون نداره کارایی میکنن که کسی نمیتونه تصورش رو بکنه»توضیحی نیاز نداره :)

۴.دنیا رو نجات بدی اما به جرم همجنس‌گرایی محکوم به مرگ باشی...و در نهایت از افسردگی دست به خودکشی بزنی...چیزی درباره chemical castration شنیدید؟آخه تو کتم نمیره -_- طرف دنیا رو از جنگ نجات داده این همه سال زحمت کشیده،بعد به خاطر همجنس‌گرایی بدبختش کردن.

۵.«آیا ماشین‌ها میتونن مثل انسان‌ها فکر کنن؟»گفت و گوی آخر خیلی خیلی جالب بود اونقدر که دوباره و دوباره نگاه کردم تا خوب به ذهنم بسپارمش.

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.