خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

چند نقل و قول از آلبر کامو

+ ۱۴۰۱/۷/۳۰ | ۱۴:۴۹ | •miss writer•

+کم اند کسانی که با چشمشان می بینند و با مغزشان فکر می کنند.

+ اگر نتوان آزادی و عدالت را یکجا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم.

+ ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمیبینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم.

+ کسانی که مدعی اند همه چیز را می دانند و همه چیز را می توانند درست کنند، سرانجام به این نتیجه می رسند که همه را باید کشت.

برای آزادی خودت هم که شده، کتاب بخوان.

برای...

+ ۱۴۰۱/۷/۹ | ۱۵:۳۹ | •miss writer•

داد کن، از همت مردم بترس

نیمشب از تیر تَظَلُّم بترس

همت از آنجا که نظرها کند

خوار مدارش که اثرها کند

همت آلوده آن یک دو مرد

با تن محمود ببین تا چه کرد

همت چندین نفس بی‌غبار

با تو ببین تا چه کند روز کار

راهروانی که ملایک پِی اند

در ره کشف از کَشَفی کم نِی اند

تیغ ستم دور کن از راهشان

تا نخوری تیر سحرگاهشان

دادگری شرط جهانداری است

شرط جهان بین که ستمکاری است

هر که در این خانه شبی داد کرد

خانهٔ فردای خود آباد کرد

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.