معرفی کتاب.5
اثر:Jostein Gaarder
پسری ۱۵ساله به اسم جورج به صورت اتفاقی نامهای از پدرش دریافت میکنه.پدر جورج «یان اولاف» به خاطر یک بیماری لاعلاج وقتی پسرش چهارساله بود،از دنیا میره.اما روزهای آخر زندگیش،تصمیم میگیره نامهای به پسرش بنویسه و تجربیاتش از زندگی رو در اختیارش قرار بده.در واقع داستان با خاطرات یان اولاف از جستوجوی دختری که با یک کیسه پرتقال در اتوبوس ملاقات کرده شروع میشه.دختری که پرتقال هایش رو روی زمین ریخت و اون رو بابانوئل خطاب قرار داد.پدر جورج تعدادی سوال و جوابهای فلسفی درباره عشق و مرگ و زندگی،هول یک داستان کوتاه،بیان میکنه.اون سعی میکنه به این روش،با پسرش در آینده حرف بزنه و تنها حسرتی که در زندگیش داره رو رفع کنه.
با توجه به اسم داستان،ما انتظار خوندن یک داستان عجیب و هیجانانگیز عاشقانه رو داریم با کلی اتفاقات جالب.شاید این شگرد نویسنده باشه که همچین اسم جذابی برای داستان انتخاب کرده.ولی ماجرا چیزی که ما از روی جلد قضاوت میکنیم نیست.
پدر جورج در روزهایی که فهمیده بود فرصت زیادی نداره،به این فکر میفته که راهی برای حرف زدن با پسرش پیدا کنه.نه پسر چهارساله اش.پسری که در آینده بود.پسری که بزرگ شده بود و حرف هاش رو میفهمید.این آرزوی هر پدریه که یک روز کنار پسرش بشینه و براش از سفرها و تجربیاتش بگه.پس با خودش فکر میکنه حالا که این فرصت رو نداره،راهی برای ارتباط با پسرش پیدا کنه؛نامه نگاری.پدر جورج بین داستانی که تعریف میکنه،نصحیت هایی هم برای پسرش به جا گذاشته.اینکه زمان کوتاهه،خوشبختی باید تو نگاه خودت باشه و این دنیا یک معجزه است.
داستان در ابتدا گیج کننده به نظر میاد.اما همچنان که قصه پیش میره همه چیز واضحتر میشه.
کتابی که من خوندم نسخه صوتی با صدای آرمان سلطان زاده بود.صدای گیرا و لحن جذاب آقای سلطان زاده به درک عمیق تر داستان کمک کرد.سلطان زاده خیلی خوب تونسته بود فراز و فرودهای احساسی داستان رو به تصویر بکشه.کافیه چشمها رو ببندید و ذهنتون رو به روی صدایی که توی مغزتون میپیچه باز کنید.آنچه توصیف میشه عین واقعیت به نظر میرسه.چون دیگه حس یک خواننده یا حتی شنونده یک قصه معمولی رو ندارید.شما خودتون رو به صورت زنده در تمام صحنه ها کنار شخصیت ها میبینید و همراه باهاشون اتفاقات رو تجربه میکنید.
بخونمش یا نه؟!
تصمیم با خودتونه.کتاب حدودا 180 صفحه است.اگر خواننده سریعی باشید یک روزه میتونید تمومش کنید.همونطور که گفتم نکات فلسفی کوتاهی با نثر روان و ساده داستان بیان شده و در کل ما شاهد اتفاق خیلی هیجان انگیز و کشمکش هایی که در بقیه داستان ها خوندیم،نخواهیم بود.خوندن کتاب حس نشستن در یک ایوان پر از گل همراه صرف یک فنجان چایی هلدار و کیک شکلاتی رو به آدم میده.برای اینکه بتونیم دقایقی از آرامش ذهنی لذت ببریم.
چند جمله از این کتاب:
نگو که طبیعت معجزه نیست و دنیا افسانه نیست. هر که به این موضوع پی نبرده، شاید زمانی که افسانه به پایانش نزدیک شد و به وداع با این معجزه رسید، آن را بفهمد.
...من میترسم جورج. از این میترسم که از این دنیا رانده شوم.
من از شبهایی مثل امشب که دیگر زنده نخواهم بود، خیلی میترسم... دنیا خیلی پیر است؛ شاید 15 میلیارد سال عمر داشته باشد و با این حال کسی نتوانسته بفهمد که جهان چگونه بهوجود آمده است. همه ما در افسانه بزرگی زندگی میکنیم که هیچکس اطلاع درستی از آن ندارد.