ما درونگراهای بیچاره هیچوقت بلند نظرمونو توی جمع نمیگیم،

ما درونگراهای بیچاره نصف حرفامونو تو خودمون میریزیم و به کسی نمیگیم

ما درونگراها دوستای کمی داریم چون هم سن و سالامون تحمل یه آدمی که اغلب ساکته و خیلی غر نمیزنه یا اظهار نظر نمیکنه،ندارن

ما بعضی موقعا خیلی استعداد داریم

خیلی هنرمندیم

خیلی بازیگریم

خیلی نویسنده‌ایم

اما کسی ازش خبر نداره،چون راجع بهش،مثل بقیه رفتار نمیکنیم،

هر جا که میشینیم خوب گوش میدیم،خوب فکر میکنیم اما اغلب چیزی راجع به خودمون 

توانایی‌هامون

و خواسته‌هامون نمیگیم.

ما ازون آدمایی نیستیم که از کاه کوه بسازیم و گوش هر کسی که کنارمون نشست پر کنیم از غیبت و اراجیف

اما...اما اگه یه شنونده خوب،یه دوست یه خانواده یا هر کسی که ما رو درک کنه داشته باشیم

اگه صبر داشته باشید و پای سکوتمون بشینید تا اون چیزی که درونمونه برای شکوفا شدن آماده بشه،

میبینید که چه کتابهایی که خوندیم و ازش یبارم استوری نزاشتیم،

میبینید چه توانایی‌هایی داریم که تا حالا ازشون حرفی نزدیم،

میبینید که ما هم مثل بقیه خونگرمیم،مهربونیم و احساس داریم

اما خب دست خودمون نیست،عادت نداریم زیاد نشونش بدیم.

همه اختلافا ازونجایی شروع میشه که فکر میکنیم متفاوت بودن یه چیز عجیب غریبه

به قول آلن تیورینگ چون ماشین‌ها به طرز متفاوتی از ما فکر میکنن دلیل نمیشه که بگیم:نمیتونن فکر کنن.

خلاصه

بین این همه آدم بلاخره یه نفر پیدا میشه که حال آدمو بفهمه 

و همه اون حرفایی که میخوایم رو بهموم بزنه خیلی خوب میشه.