لطفا رند نباشید!
Fernweh – احساس خواستن برای جایی دیگر بودن
Torschlusspanik – ترس از تمام شدن وقت
دو تا لغت بالا، دو کلمه آلمانی هستند که فکر میکنم اگه میتونستم بخونمشون خیلی بهتر حس و حالم رو میتونستم توصیف کنم. میدونم به خاطر خستگیه. ولی همش حس میکنم یه جایی میخوام باشم که به طرز غمانگیزی دور از دسترسه.
به یادگرفتن زبانهای مختلف و مقایسهشون با زبان فارسی خیلی علاقه دارم. بحث این کلمات شد... به نظر من جای همچین کلمههایی توی زبان ما خالیه. ما ادبیات غنیای داریم. قدمت طولانی در شعرسرایی داریم. یعنی در کل، باید یه عالمه اصطلاحات و شعر داشته باشیم توی مکالمات روزمرهمون. اما جاشون خالیه. آیا قشنگتر نیست اگه بگیم: تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را؟
میدونید که خیلی برعکس عمل میکنیم؟ جایی که باید احساس خرج کنیم، تیپ منطقی بودن میگیریم. و ازون طرف حرفهامون رو درست در جایی که باید مستقیم بگیم، در لفافه و طعنه و شوخی و یا با دیدی بیاهمیت بیان میکنیم. چقدر توی مکالمات روزانه ازین جملهها استفاده میکنیم؛
« وای چقدر امروز زیبا شدی!»
« آسمون خیلی قشنگه»
میدونید، من حس میکنم اگه یه روز خیلی خستهکنندهای داشتم و برمیگردم خونه، به جای اینکه بهم بگن: چقدر داغونی؟ چیزی شده؟ بهم بگن: اوه امروز خیلی کار کردی! غذا خوردی؟ ( غذا واقعا خیلی مهمه)
مکالمات روزانه ما پر شده از شکایت از وضعیت اقتصادی و سیاسی و هزارتا چرت و پرت که خودمون میدونیم هیچ کاری نمیتونیم بکنیم تا وضع بهتر بشه، اما به اشتباه فکر میکنیم، شکایت کردن از وضعیت موجود میتونه بار خستگی روی دوشمون رو کم کنه.
گاهی با خودم فکر میکنم اگه به جای «توضیح» فقط «سکوت» میکردم، چون خسته بودم چون حوصله نداشتم، دعواهای بعدش هم پیش نمیومد. فقط کافی بود بگم الان نمیخوام دربارهاش حرف بزنم یا نظری ندارم. ولی انگار ماها عادت کردیم به پرحرفیهای بیهوده.
جای «جملات صادقانه» تو مکالمات ما خالیه. داریم مثل همون «رندی» میشیم که حافظ همش ازش یاد میکرد. رندی یعنی « وای عزیز دلم چقدر دلم واست تنگ شده بود» وقتی نه عزیز دلته و نه دلت واسش تنگ شده. رند بودن یعنی « آره واقعا» وقتی کاملا « نه اصلا» منظورته. یعنی انقدر سخته؟ چرا باید با احساسات خودم تعارف داشته باشم؟
تو کمتر زبانی فرهنگ لغت ۱۸ جلدی مثه دهخدا یا حتی کمتر مثه فرهنگ لغت معین هست😯😀
ما مردم عجییی هستیم و همچنان خواهیم بود و کاریشم نمیشه کرد متسفانه
سکوت و پارک کردن و تعویق حرف زدن خیلی مفیده واقعا چقدر جاش تو زندگیمون خالیه، :)
جالبه برام ک بدونم کجا این دو کلمه رو خوندی !
چون اصلن استفاده نمیشن ، اولی رو اگر اشتباه نکنم در دیوان گوته خوندمش و اومی رو هم شنیدم ولی جایی نخوندم
اینطور خونده میشن
Fernweh ـ فِرن وِ = دلتنگِ جایی دور بودن (برای مکان استفاده میشه / مثل کشور.شهر)
Torschlusspanik = تُور شلوُس پانیک ـ ترس از دست دادن زمان (ک فقط در مسابقات ورزشی استفاده میشه)
با کُنه حرفات موافقم میترا خانوم ؛ ولی .....
اگر بعد از غرغر کردن (عملی انجام بدی ک یکباره اون احساسِ استرس،خشم،ناتوانی،... رو تقلیل بده) مثل : نوشیدنی مورد علاقهات رو بنوشی، موزیک مورد علاقهات رو بشنوی، غذای مورد علاقهات رو بخوری، کسی رو ک دوستش داری ببوسی اون غرغر مثل سوپاپ بخار عمل میکنه و موجب میشه اون احساس «نازیبا»* از درونت خالی بشه و آرامش بگیری
اگر فقط غرغر باشه ک معمولن هم بعدش هیچ کاری انجام ندی بی شک روح خسته و آزرده ب آرامش نمیرسه
شاد و سلامت و نویسا باشی
🤣 ب آلمانی زبان بگی نمیفهمه ، همینطور یک انگلیسی زبان !
نصف انگلیسی و نصف دیگهش آلمانی 😊 چون کلمه آلمانیست باید بگی : ایش ـ هابه ـ فرن وِ
یک نکته دیگه هم ک الان یادم افتاد (مطمئنم نیستم) فکر کنم این جمله رو (ایش.هابه.فرن و / Ich habe Fernweh) رو در یکی از اشعار گونترگراس خوندم
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
پ.ن: نیستی خانم نویسنده؟ قهوهات سرد شدها. :)