خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

ماجرای شیدا

+ ۱۴۰۰/۳/۲۸ | ۱۶:۲۰ | •miss writer•

فکر کردم یک روزی برای همیشه از این دنیا خواهم رفت. آن وقت مشتی فایل و ورق خط خورده کنج اتاق میماند، اگر هیچوقت شجاعت منتشر کردن آنها را نداشته باشم. 

«دوستش داشتم... اما دست سرنوشت ما را در زمان و مکانی اشتباه رو به روی هم قرار داد...» این خلاصه کلام است.

شیدایم کرد ، (روی کلمه‌ی بنفش‌ رنگ کلیک کنید)

  

داستان شیدا...

داستان آدم هایی که با هم زندگی میکنند و از گذشته هم بیخبرند.

ماجرای بچه هایی که برای ورود به دنیای بزرگسالی، باید با رازهای خانواده روبه رو بشوند،

و آدم بزرگ هایی که این راز را پیش خودشان مخفی کرده اند.

با برگشتن کسی که کلید این راز است، آیا باز هم میتوانند از آینده ای که از آن میترسیدند فرار کنند؟

عادت و باورهای غلط

+ ۱۴۰۰/۲/۵ | ۲۱:۳۵ | •miss writer•

پست جدید هوا شد!

بخوانید و آگاه شوید!

درباره عادت ها و باورهای غلطی که در نویسندگی وجود دارند!

سوال های خودتون رو زیر همین پست یا از راه کامنت گذاشتن در سایت میتونید بپرسید.

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.