ما را نگاه کن...
ما را نگاه کن که به آزادی و سفره ای خالی قانعیم، اما آنها همین را هم قبول نمیکنند، شاید برای اینکه میدانند در آزادی هیچ سفره ای خالی نمیماند...
آتش بدون دود، نادر ابراهیمی
ما را نگاه کن که به آزادی و سفره ای خالی قانعیم، اما آنها همین را هم قبول نمیکنند، شاید برای اینکه میدانند در آزادی هیچ سفره ای خالی نمیماند...
آتش بدون دود، نادر ابراهیمی
دیگر برای شرح آنچه بر من میگذرد واژگانی ندارم. شب و روز چشم میدوزم به زبان و قلم دیگران تا شاید کسی به اتفاق حرفی بزند تا آنچه بر من میگذرد را شرح دهد و من فقط بگویم : من هم...
(از کانال تلگرام مهریاد کیارسی، با هم نوایی محزون تار در پس زمینه ی دستنوشته)
برای تو،برای چشمهایت
برای من،برای دردهایم
برای ما،برای این همه تنهایی
ای کاش خدا کاری کند....
شاملو
من به چشمهای بیقرار تو قول میدهم،ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب میرسد. ما دوباره سبز میشویم 🌱
از استاد قیصر امین پور
میوه ی پیروزی هر وقت برسد شیرین است، حتی اگر آن موقع، دیگر مایی نباشد...
سکوت زبان آرام رنج است، هنگامی که کلام در رساندن پیام عاجز می ماند. و آنجا که نثر در وصف حالمان ناتوان است، شعر به یاری زبان می آید. و چقدر این چند بیت، خوب حال آدم های این روز ها را وصف میکند:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند