خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

معرفی کتاب.1

+ ۱۳۹۸/۵/۵ | ۱۳:۰۷ | •miss writer•

راز سایه،نویسنده دبی فورد

خودم هنوز کامل نخوندمش،ولی به نظرم بین همه کتابای روانشناسی که هدفشون فقط سیاه کردن کاغذه و بس،این کتاب بسیاررررر کارآمد بود برام.
من کتابا و مقاله های روانشناسی زیادی خوندم،به نظرم همه شون یک چیز هستن...مسخره،چرت و پرت و مناسب برای پر کردن جیب نویسنده.
آخه کی تا حالا تونسته با خوندن یه کتابی درباره راز موفقیت واقعا موفق پولدار و خوشبخت بشه؟کدوم آدمی با کتاب تربیت فرزند تونسته یه فرزند باهوش،اجتماعی وتوانمند تربیت کنه؟
زندگی تجربه است،هر کتاب یه تجربه.
ولی بعضی کتابا واسه اداره یه زندگی کافی نیستن.
با همین جبهه سنگین شروع کردم به خوندن این کتاب.
خلاصه بگم درباره صداهای درونی مغز ما صحبت میکنه.نویسنده بر این باور است که هر کدوم از ما آدمها یک داستان زندگی داریم که مثل اثر انگشت مختص خود خودمونه و با بقیه فرق داره،این داستان ممکنه تلخ همراه با صداهای منفی،شکست های احساسی و کمبود ها باشه یا برعکس،یک داستان درخشان همراه با حس رضایت و خوشبختی و کامروایی.
در ادامه نویسنده توضیح میده که سرشت ما الهی است،خداوند هر آن چیزی که از خوبی ها و خوشبختی ها بوده در وجود ما نهادینه کرده.این وظیفه ماست که راه خودمون رو پیدا کنیم و خودمون رو به نیک فرجامی برسونیم.
بعد از توضیح کامل اینکه هیچ انسانی واقعا بدبخت نیست به این نکته مهم تاکید کرده که باورهای ما واسمون یه دنیای ذهنی درست کرده که مثل یک کپسول ما رو در بر گرفته.دنیای ما با اون چیزی که واقعا داره برامون اتفاق میفته خیلی فرق داره اما تاثیرات مستقیم داره روی اتفاقاتی که برامون میفته.
یعنی اگه ما همواره به خودمون تلقین میکنیم که هیچکس منو دوست نداره،آدمها قابل اعتماد نیستن،من خیلی بدبختم میبینیم دنیامون به طرز عجیبی توسط نیروهای منفی احاطه شده که دائما برامون بدشانسی میاره.
دوستامون رو از دست میدیم،دائما دنبال تغییر خودمونیم که دیگران دوستمون داشته باشن،همش دنبال پیدا کردن مشکل خودمونیم.در صورتی که اشتباهه!!آره کاملا اشتباهه!!
اگه شما هم ازین دست صداهای درون مغزی دارید که افکار منفی رو بهتون القا میکنه باید هشدار بدم در معرض خطرات جدی قرار گرفتید!!
اولین قدم برای بهتر شدن اینه که قبول کنید،این شما هستید!با همه ضعف هایی که فکر میکنید ضعفه(اما در واقع یک‌ موهبته)،با همه کاستی ها،اخلاقهای غیر قابل تحمل و...این شمایید!کسی حق نداره بگه باید خودتونو عوض کنید. اجازه بدید کسایی که نمیتونن تحملتون کنن برن،اینجوری هم شما راحتید هم اونا.
شده تا حالا جسمتون یه جا باشه و فکر و ذکرتون در یک عالم دیگه سیر بکنه؟آیا شده حس بکنید چقدر زندگیتون مزخرفه چون از مسافرتی که رفتید هیچی نفهمیدید چون همش تو فکر رسیدن به خونه بودید؟
اینها همش یه نقطه است توی مغز که شما رو داره کنترل میکنه.
در ادامه نویسنده سعی میکنه نشون بده چجوری از این افکار در جهت مثبت استفاده کنید،چجوری این صداهای منفی رو تبدیل به امواج مثبت کنید.
راز شادی تو زندگی همینه،اینکه شما ذهنتون رها باشه،افکارتون مثبت باشه.
وقتی به این نقطه برسید کم کم آرزوهاتونو هم میبینید،وقتی با خودتون آشنا بشید،کم کم میفهمید تمام این مدت لازم نبود دنبال خوشبختی بگردید،خوشبختی همینجاست،در همین لحظه.
اگه باور داشته باشید که به چیزی میرسید حتما همون طور میشه و برعکس اگه دائما ساز مخالف بزنید دنیا هم طوری تغییر میکنه که شما رو در جهت اون افکار منفی پیش ببره.
پس میبینید که همه چیز دست شماست.:)
شدیدا پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید،با وضعیت الان جامعه و همه گیر شدن افسردگی فکر میکنم بهترین راه برای درمان خودتون این کتاب باشه.
اگه کسی این کتاب رو خونده ازش میخوام نظرش رو بگه.
کتابای ازین دست مفید هم معرفی کنید.

یاد باد آن روزگاران...

+ ۱۳۹۸/۴/۲۲ | ۲۲:۱۱ | •miss writer•

این ۲۰ تومنی را بگیرید،

کمی از آن "دلخوشی" ها برایم بگذارید

کمی هم از آن شیشه رنگی که رویش نوشته اید "بوی شمعدانی".چند دسته گل یاس می‌خواهم،از همان هایی که کنار ایوان خاطرات می رویند...

این ۲۰ تومنی را بگیرید،یک دسته موی مشکی که در آسیاب سفید نشده میخواهم...

کمی هم "میوه باغ شادی" می‌خواهم،

کنار چای هل دار بدجور میچسبد شیرینی  تکرار روزهای خوش...

همه این ها را برایم حساب کنید لطفا،

آها راستی!...

تا یادم نرفته بگویم که "جوانی" ام سلام رساند و گفت:

اگر میشود عینکم را تعمیر کنید.

چند سالی میشود که او را ندیده ام

گمانم دوباره نمره چشمهایم بالا رفته...

اسیری شدیم این وقت صبح...

+ ۱۳۹۸/۴/۱۳ | ۰۷:۲۳ | •miss writer•

امروز سین کنکور ریاضی داره و ما همه از دیروز کلی استرس داریم
دو روز پیش امتحانم تموم شد و برگشتم خونه
حالام که از شیش صبحه بیدارم
بچه‌ها لطفن براش دعا کنید تا موفق بشه
همه بچه‌های کنکوری موفق بشن و نتیجه زحمتاشونو ببینن.
خدایا همه این کنکوریا رو کمک کن.
خب بریم یکم بخوابیم ببینم میشه یا چی؟

اصن یه وضعیه...

+ ۱۳۹۸/۴/۱ | ۱۸:۱۸ | •miss writer•

سخت ترین امتحان ترمت باشه
سه واحدیم باشه
امتحان عملی هم داشته باشه
ولی حس درست نباشه :(
چیکار کنم؟!

هیچ شبی مثل امشب نیست...

+ ۱۳۹۸/۳/۳۰ | ۱۵:۵۴ | •miss writer•

یکی از ویژگی های خوابگاهی بودن اینه که 
تنوع مواد غذایی تو خوابگاه کمه
مثلا یه شب که صبحونه فردامو گرفتم دیدم شیر کاکائو داره داخل پک
بیصبرانه منتظر بودم صبح بشه جای صبحونه بخورمش :)))
از ذوق خوابم نمیبرد به خدا :|
شنبه و یکشنبه دو تا امتحان دارم سه واحدی
و به شدتتتت استرس دارم :(
یه چند تا توصیه بکنم شما رو خخخ
بچه هااااا شب امتحان کافئین نخوریدددد!!
به هیچ وجه قهوه نسکافه و حتی چایی پررنگ نخورید!!
علاوه بر اینکه خوابتون نمیپره،باعث میشه تپش قلب و استرس بگیرید،
اون بیداری اصلا مفید نیست!چون کارایی مغزتون روز بعدش به شدتتت پایین میاد.من همین امروز صبح کاپوچینو خوردم...وای نگم که چقد تپش قلب و حالت تهوع گرفتم :(
به جاش دمنوش استفاده کنید.هم آرامبخشه هم استرسو کم میکنه.
سعی کنید آب بیشتر بخورید و تو هوای گرم نمونید چون آب بدن کم بشه کلافگی و استرس میاره.
به موقع بخوابید(ساعت ۱۲)و زود بیدار بشید(ساعت ۶).شب تا دیر وقت بیدار موندن فایده ای نداره و سطح هوشیاری بدنتونو کاهش میده.در طول زمان هم خیلی واستون بده.به نظر من که صبح زودتر بیدار بشید خیلی بهتره ازینکه شب تا دیر وقت بیدار بمونید مخصوصا واسه امتحان. (تجربه ی کنکور)
دیگه اینکه...آهان!به حرفای چرت و پرت دوستاتون گوش ندید و آرامش خودتونو با حرفای تنش زای اونا به هم نزنید.
و من الله التوفیق :)
پایدار باشید

کرممممم...

+ ۱۳۹۸/۳/۲۸ | ۲۱:۰۴ | •miss writer•

خب اینم از امتحان نماتود،
هر چی بیشتر درس میخونما میگم خدایا حکمتتو شکر!
داریم تا ماتحت کرما رو میخونیم،حتی موجودی که اندازه نقطه تو بدن اینا زندگی میکنه هم می‌خونیم،بعد خودمونم که همش پاره ایم از کلاسای آزمایشگاهش و اینا.
گرچه نمونه سوالا رو پبدا کرده بودم از جایی و اول کلی حس خباثت بهم دست داد :)) ولی خب بعدش بین بچه ها پخشش کردم. ولی امروز دیدیم عوض کرده نمونه سوالا رو خخخ.ولی خب بازم خوب بود چون مشابه زیاد داشت.
امتحان عملیشم خیلی آسون بود. بازم خباثت بهم غلبه کرد و کلی بچه‌ها رو اذیت کردم و گفتم خیلی سخت بود امتحانش.خخخ
نمیدونم چرا ما مثل دانشجو های دیگه نیستیم و اصلا نمیتونیم با هم تقلب کنیم. کلاسامون همه دوربین داره. اصلا نمیشه جم خورد از رو برگه.


about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.