خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

وبلاگ های برتر

+ ۱۳۹۹/۵/۱۶ | ۱۸:۳۰ | •miss writer•

به پیشنهاد چند تا از بچه ها توی بیان یه چالشی راه انداخته شده برای اینکه بهترین وبلاگ ها از نظر کیفیت(یعنی محتوا پست ها و کامنت گذاشتن و مشارکت توی نظردهی ها)توسط خود بلاگرها انتخاب بشه.

گرچه یکمی دیر شده ولی خب هنوزم وقت هست.لطفا شرکت کنید و به وبلاگایی که دوست دارید رای بدید :)

به نظرم این حرکت رو انگیزه نویسنده ها و بلاگرها خیلی تاثیر میزاره.پس به دوستاتون کمک کنید باشه؟!

چندبار پروتوکل رای دهی رو خوندم و راستش فکر کردم باید با اون عنوانی که خود نویسنده سایت گفته بهش رای بدیم.آخرشم درست متوجه نشدم خخخ ولی خب به ده نفر رای دادم که واقعا نویسنده ها و بلاگرهای خیلی خوبی هستن.

برای رای دادن به وبلاگ مورد نظرتون کافیه عنوان وبلاگ آدرس وبلاگ و موضوع وبلاگ رو مثل این مثالی که از وبلاگ خودم پایین نوشتم بنویسید و برید به لینک اون پایین که نارنجی رنگ شده و یه کامنت بزارید.تا ده تا وبلاگ هم میتونید رای بدید.


خاطرات زندگی یک نویسنده/misswriterslife/میس رایتر/روزانه نویسی و خاطرات

یا

خاطرات زندگی یک نویسنده/misswriterslife/میس رایتر/ادبیات و هنر


از اینجا میتونید برید و رای بدید.

بیاید با هم بنویسیم/1

+ ۱۳۹۹/۴/۱۶ | ۱۱:۱۵ | •miss writer•

شاید شما هم تو بچگی اون بازی اسم رو انجام داده باشید.همونی که نفر اول یه اسمی میگفت و نفر بعدی از آخرین حرفش یه اسم دیگه و...

حالا میخوایم این بازی رو با هم انجام بدیم.منتهی به یک شکل نو!

من یه جمله مینویسم.خیلی کوتاه و ساده.اگه دوست دارید تو بازی نویسندگی شرکت کنید فقط کافیه یک جمله‌ی مرتبط با آخرین کامنت این پست بنویسید(ترتیب از بالا به پایینه،یعنی بالاییا قدیمی‌تر هستن)لازم نیست چیز خیلی عجیبی باشه.حتی اگه جمله‌ای به ذهنتون نمیرسه میتونید یه کلمه‌ی مشابه که با خوندن اون جمله به ذهنتون میرسه بنویسید.

بنابراین پست با هر کامنتی آپدیت میشه.شاید الان چیزی به ذهنتون نرسه.میتونید روش فکر کنید و بعد از چند روز دوباره سر بزنید.

شاید بگید اصلا هدف چی هست؟این یه تمرین نویسندگی خیلی جالب هستش.وقتی هیچ ایده‌ای برای نوشتن ندارید میتونید از ایده‌های دیگران استفاده کنید.معمولا پر و بال دادن به یه ایده‌‌ی کوچیک،یه متن خیلی خوب رو بهتون تحویل میده.

در نهایت من تمام جملات شما رو سر هم میکنم و ازش یه داستان کوتاه مینویسم.امضای زیر داستان میشه:گروهی از نویسندگان بلاگستان :)

ویرگول چیه دیگه؟!

+ ۱۳۹۹/۲/۹ | ۰۰:۱۵ | •miss writer•

بچه ها من تازگیا یه جایی!پیدا کردم اسمش ویرگوله فضای وبلاگ نویسیه مثل بیان

کسی ازش اطلاعاتی داره؟

راستش یه سری به صفحه اصلیش زدم خیلی از طراحیش خوشم نیومد.

جدیده یا قبل بیان بوده؟!

کسی اطلاعاتی داره درباره اش؟

اینجا که تق و لقه یهو بیرونمون نکنن مجبور بشیم جمع کنیم بریم اونجا؟؟ :((

چالش خنده...

+ ۱۳۹۸/۱۲/۲۳ | ۲۳:۰۰ | •miss writer•

دوستان بلاخره این فایل صدا درست شد(بیارید اون ناپلئونی رهههه)

قضیه ازین قراره که در ایام بیکاری که مشغول تمیزکاری وبلاگ بودم یه سری پستای خنده داری از خودم دیدم که خواستم با شما به اشتراک بزارم.فایل توضیحات کامل رو داره پس با گوش جان بشونید.هر چند نفریم که خواستید دعوت کنید.

کیفیت پایین و صدای خشدار بنده رو هم به بزرگی خودتون ببخشید :)



از همه وبلاگداران دعوت به عمل میارم از جمله:

آقا گل، شهر زیتونی،بانوچه،حریری به رنگ آبان،آسمانم


دانلود کنید و بشنوید
حجم: 20.5 مگابایت
توضیحات: یه چالش وبلاگی که امیدوارم ادامه داده بشه

نامه ای به گذشته...

+ ۱۳۹۸/۷/۱۶ | ۱۴:۳۵ | •miss writer•

سلام رفیقم!

میدونم الان کرک و پرات ریخته(با اینکه هنوز انقد بچه مثبتی که ازین اصطلاحات سر در نمیاری😂)این نامه چی چی میگه؟ولی بهتره باور کنی،من خودتم از ده سال آینده،برای اینکه باور کنی یادآوری کنم که سال اول که بودی معلمت بهت یه شوکولات داد و گفت جایی بخورید که کسی نبینه،و تو توی این مسابقه تقلب کردی و به کسی هم نگفتی.یه خط‌کش طرح تمساح هم جایزه گرفتی.

کاش یکمی برای این حرفا بزرگتر بودی چون فکر نمیکنم این حرفایی که میخوام بهت بزنم رو درک کنی.

به عنوان آینده ات چندتایی توصیه باید بکنم بهت.نمیدونم درسته یا نه؟نمیدونم جلوی تجربه کسب کردن و بزرگ شدنتو میگیرم یا نه؟ولی توی اون دنیای موازی که قراره آینده تو بشه امیدوارم قلبت نشکنه و دلت نگیره.

اولین و مهم‌ترین چیزی که باید بگم بهت اینه که تو مثل دخترای هم سنت نیستی و هیچوقت هم نخواهی شد،تو فرق داری و خودت اینو درک میکنی و باید بپذیریش.این یه تفاوت خوبه،تو آدم موفقی خواهی شد اگه به حرفام گوش بدی.

وقتی بزرگتر بشی میفهمی همیشه دوستای کمی داری و گاهی دوستات اذیتت میکنن چون حرفاتو نمیفهمن،ولی یادت باشه نباید ناراحت بشی و گریه کنی.شاید بهتر باشه روی حرف زدنت تمرین کنی،دلخوریا رو توی دلت نگه نداری و باهاشون حرف بزنی.صحبت کن و نزار این اشتباه تکرار بشه.

قراره چند تا اتفاق مهم بیفته توی زندگیت همه ازت میخوان قوی باشی و بایدم باشی،اما یادت نره گاهی موقعا گریه کردن و درد و دل کردن اصلن اشکالی نداره.بعضی ازین اتفاقا تلخن و بعضیاشون خوب،به هر حال باید همه رو با خاطره خوبی بگذرونی.

بیشتر وقت بگذرون با پدربزرگ و مادربزرگت.

حسرت زندگی دیگران رو نخور،موقع سختیا ناشکری نکن و بدون آینده همیشه قشنگه،دقیقا مثل اون چیزی که آرزوشو میکنی.

یه چیزی هست که خیلی باید جدی بگیریش و اونم نویسندگی هست. بدون که خیلیا هستن که این توانایی رو ندارن. قراره کارای بزرگی انجام بدی پس از همین الان نویسندگیتو تقویت کن.

تمام سعیت رو بکن تا دبیرستان نمونه قبول بشی.اولین مسیرت واسه موفقیت همینه.چون دانشگاهی که میری و رشته ای که قراره توش تحصیل کنی دقیقا همونیه که میخوای.سختی داره ولی واقعا ارزش داره و مطمئن باش همیشه بابتش خوشحال خواهی بود.

دبیرستانت دوران نسبتا سختیه.اما اصلا نگران نباش.تو همیشه از پسش برمیای.

دوستای خیلی خوبی پیدا میکنی تو دبیرستان و تا آخر دانشگاهت با اینکه خیلی از هم دورید دوستای خیلی صمیمی‌ای هستید با هم و خاطرات خیلی قشنگی دارید.

بابت اشتباهات دیگران خودتو سرزنش نکن،و یادت باشه نمیتونی همیشه به همه آدما کمک کنی.تو آیینه خوبی‌ها باش،مطمئنم این روش همیشه کارسازه.

همیشه مراقب سلامتیت باش،این موضوع تو دوران راهنماییت خیلی جدی تره و اگه حواستو جمع نکنی مریض میشی،بعدشم ریزش مو میگیری و سفیدی موی زودرس!اینا رو نگفتم که بترسی،گفتم که یادت باشه سلامتی خیلی مهمه.مسواک بیشتر بزن :/

و اما دانشگاه -_-

لازمه تو دوران دانشگاهت خیلی دقت کنی توی انتخاب دوست.حواست باشه چون دعوای بدی ممکنه در انتظارت باشه.همیشه خونسرد باش و آرامشت رو حفظ کن.

تو دانشگاه برو دنبال علاقه اصلیت،برو انجمنای مختلف شرکت کن،فعالیت داشته باش.درستم خوب بخون.ولی اولین پله موفقیتت توی دانشگاهه.این فرصت رو از دست نده.


خلاصه اینکه برو جایی که دلت خوشه.مطمئن باش خوشحالی تو خوشحالی عزیزاته :)


.......................................................................................................................

اینم از چالش ما به دعوت آقای سربه هوا :)

کسی نمونده دعوتش کنم همه تقریبا شرکت کردن دیگه :))


پ.ن:سایت دانشکده :))تمرکز ندارم شاید بعدا یه قسمتایی اضافه کنم به متن دوباره.

بیست سالگی چه حسی داره؟...

+ ۱۳۹۸/۶/۲۴ | ۲۲:۵۲ | •miss writer•


در آستانه بیست سالگی ام
در حالی که 9 دقیقه مونده به ۲۵ شهریور
واقعا حس عجیبیه!همیشه منتظر این روز بودم،تکامل یک انسان...بیرون اومدن از پیله و تبدیل شدن به یه پروانه واقعی...بلوغ افکار و احساس...ادامه تغییرات و تجربه‌ها...پشت سر گذاشتن بحران نوجوانی و ورود به مرحله سفت و سخت شدن...یعنی رفتن تو کوره بزرگسالی...یعنی یک سال دیگه بزرگ شدن!
برای خودم،برای بیست ساله‌های الان و بیست ساله‌های آینده مینویسیم:
ورودت به ۲۰ سالگی مبارک رفیق جان!
به امید خوب شدن حالت
برآورده شدن آرزوهات
نیرومند شدن برای مبارزه با سختیا
و شیرین تر شدن زندگی ارزشمندت
امیدوارم بتونی آدم بهتری بشی و کنار کسایی که دوسشون داری سال بهتری رو شروع کنی😊
پ.ن:هر آدمی در سال دوبار فرصت داره یک زندگی جدید رو شروع کنه،یکی آغازش یکی هم روز تولدش.

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.