خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

موجِ زمانه...

+ ۱۳۹۷/۸/۲۵ | ۱۳:۵۳ | •miss writer•

اون روز با دوستم رفته بودیم یه کتابفروشی.

میخواست کتاب دست دوم انقلاب رو بخره.منم داشتم کتابا رو نگاه میکردم.

اوه مای گادددد...کتابایی که تو لیست آرزوهام بودن!

خودمم نمیدونم چرا هیچوقت واسه گرفتن کتاب هزینه جداگانه کنار نمیزارم؟

مثلا این کتابه ۴۰ تومنه...اگه یه ماه خرج اضافی نداشته باشم...اصلا خرج اضافی ندارم من:|

داشتم همینجوری با خودم فکر میکردم که آقای مسئول اونجا که یه پیرمرد بود گفت:دخترم چرا از دور واستادی نگاه میکنی؟بیا برو داخل کتابخونه قشنگ کتابا رو ورق بزن بخون...هیچ اشکالی نداره.

منم کلی ذوق کردم. :)

گفت:الان نسل جوون داره دوباره به کتاب خوندن رو میاره و این خودش جای خوشحالی داره.

هیچ نسلی بد نبوده...آدما تغییر میکنن...عوض میشن...گذر زمان مثل یه موجه که میاد و آدمای قدیمی رو میبره و آدمای جدید به جاشون میاره.

اسیر نشدن به موج زمان فقط یه راه داره...هر جا و هر زمانی که هستید خودتون باشید. :)

آدم بزرگی که بچه شد....

+ ۱۳۹۷/۷/۲۸ | ۱۹:۳۰ | •miss writer•
وقتی ۱۳ سالم بود
شازده کوچولو رو برداشتم بخونم
ولی خوشم نیومد و نصفه نیمه ولش کردم
امروز بعد از چندین سال دوباره دارم میخونمش
هر قسمتو که میخونم یکم فکر میکنم و دوباره برمیگردم میخونمش
خیلی از ماها،شاید،تو بچگی یه آدم بزرگ بودیم
حالا که آدم بزرگ واقعی شدیم،حس میکنیم مثل بچه ها فکر میکنیم مثل شازده کوچولو...
دنیای عجیبیه...

عصر خنک پاییزی کجایی؟...

+ ۱۳۹۷/۷/۱۴ | ۱۱:۳۰ | •miss writer•
یه اعتراف
کلی پست ذخیره دارم و میترسم منتشرشون کنم
نه اینکه از نگاه ها بترسم نه اینکه از نظرا بترسم...نه!!
میترسم به خاطر خوب شدن حال خودم حال خیلیا رو خراب کنم
و منم نمیخوام دلیل حال بدتون باشم
بیخیال...
یه جا خوندم نوشته بود هر وقت خسته شدی استراحت کن عقب نکش
به شدت نیازمند یک عصر پاییزی خنک و یک فنجان هات چاکلت و کتاب و جزوه هستم
ولی این دوستای سمج!!نمیزارن تو حال خودم باشم...لعنتیای وقت نشناس -__-

لوکیشن:سایت دانشگاه...کنار یک عدد ترم بالایی مغرور و به شدت روی مخ -__-

قرار بود ننویسم...

+ ۱۳۹۷/۷/۵ | ۱۵:۱۴ | •miss writer•
قرار بود دیگر ننویسم
نه متن عاشقانه نه داستانهای تخیلی ام را
قرار بود از همه جا خداحافظی کنم
میخواستم از همه جا بروم
بعد رفتنت تازه فهمیدم چقدر وابسته ات بودم و 
چقدر منتظر ماندن سخت است
اما...
:)))))
خدایا شکرت که دوباره net ام درست شد
وای ram گوشیم سوخته بود نتمم خراب بود خیلی سخت بود این چند روز
خدایا شکرت!!!!
+من هیچ وقت ادم نمیشوم میدونم
واقعا راستی عاشقی چجوریه؟

فقط خودت باش...

+ ۱۳۹۷/۶/۳۱ | ۱۲:۴۷ | •miss writer•

همه این دورانو داشتن
استرس و افسردگی بعد از جدایی از والدین برای رفتن به دانشگاه
از بابام که داره بازنشسته میشه تا داییم حتی خودم
عادیه...
شما از یه محیط با برنامه مشخص وارد یه محیط جدید شدید که اصلا
برنامه و نظم خاصی نداره. :)))
تنها چیزیش که رویه نظمه ثبت نامه که متاسفانه نمیتونن تغییرش بدن.

سردرگم میشیم...بارها به انتخابمون شک میکنیم و دودل میشیم...
نمیدونیم به حرف عقلمون باید توجه کنیم یا به ندای دلمون...
خلاصه هر چی به زمان رفتن نزدیک بشید استرستونم بیشتر میشه
و این دلهره تا یک هفته بعد از مستقر شدن تو خوابگاه ادامه پیدا میکنه
بعد از یک هفته کم کم میفتید رو روال کار...این مدل زندگی کردن کم کم 
براتون عادی میشه و شرایط رو راحت میپذیرید.
اما اینو بدونید هر چقدر بیشتر به خودتون سخت بگیرید و فک کنید 
دانشگاه یه چیز خاصه و باید جور خاص رفتار کنید سخت تر میشه براتون
رمز موفقیتتون فقط یه چیزه : خودتون باشید.

اگه درس خوندنو دوست دارید بیفتید دنبال درس.اگه کارای هنری دوست دارید برید دنبالش.

چون به هر حال این دوران میگذره.نکنه یه وقت واستون پشیمونی بمونه!
خلاصه...راز موفقیتو گفتم بهتون دیگه...خیلی هم استرس ندید به خودتون همه چیز حل میشه...زمان خیلی چیزا رو درست میکنه.
+از اندک ترم بودن شرمسار نباشید...ما همه یک روزی اندک ترم بوده ایم :)

!!!Happy my birthday

+ ۱۳۹۷/۶/۲۵ | ۱۵:۴۶ | •miss writer•

شهریوری که باشی
روز تولدتو باید خودت به خودت تبریک بگی
چون همه یادشون میره
یک شهریوری میخنده حتی اگر غم داشته باشه
یک شهریوری دوست خواهد داشت حتی اگر شکست خورده
یک شهریوری اعتماد میکنه حتی اگر خیانت دیده باشه
یک شهریوری رفیق میمونه با همه نارفیقی ها
یک شهریوری دستت رو میگیره حتی اگر تو اوج رهاش کردن
یه شهریوری سرش تو کار خودشه
ولی هیچ وقت فک نکن سر از کارات درنمیاره !
تک تک حرکت اطرافیانشو میبینه و تجزیه تحلیل میکنه ! حتی کوچیکترینشو !
ولی چون نمیخواد خرابت کنه به روت نمیاره …!
یه شهریوری بی دریغ مهر میورزه،
مهربونیو جوری در حقت تموم میکنه که ندونی چه جوری جبران کنی،
اما لازم نیست کار سختی انجام بدی، فقط کافیه خوبیاشو ندیده نگیری و ترکش نکنی


+فقط تبریک گوگل!!عاشقتم!!

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.