خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

ماجرای شیدا (قسمت چهار)

+ ۱۴۰۰/۵/۲۲ | ۱۸:۵۰ | •miss writer•

داستان شیدا...

داستان آدم هایی که با هم زندگی میکنند و از گذشته هم بیخبرند.

ماجرای بچه هایی که برای ورود به دنیای بزرگسالی، باید با رازهای خانواده روبه رو بشوند،

و آدم بزرگ هایی که این راز را پیش خودشان مخفی کرده اند.

با برگشتن کسی که کلید این راز است، آیا باز هم میتوانند از آینده ای که از آن میترسیدند فرار کنند؟

برای خوندن قسمت جدید روی آدرس سایت کلیک کنید


misswriter.ir

ماجرای شیدا(قسمت سوم)

+ ۱۴۰۰/۴/۱۱ | ۱۹:۵۶ | •miss writer•

داستان شیدا...

داستان آدم هایی که با هم زندگی میکنند و از گذشته هم بیخبرند.

ماجرای بچه هایی که برای ورود به دنیای بزرگسالی، باید با رازهای خانواده روبه رو بشوند،

و آدم بزرگ هایی که این راز را پیش خودشان مخفی کرده اند.

با برگشتن کسی که کلید این راز است، آیا باز هم میتوانند از آینده ای که از آن میترسیدند فرار کنند؟

برای خوندن قسمت جدید روی آدرس سایت کلیک کنید

misswriter.ir

ماجرای شیدا (قسمت دوم)

+ ۱۴۰۰/۴/۴ | ۲۳:۲۸ | •miss writer•

فکر کردم یک روزی برای همیشه از این دنیا خواهم رفت. آن وقت مشتی فایل و ورق خط خورده کنج اتاق میماند، اگر هیچوقت شجاعت منتشر کردن آنها را نداشته باشم. 

«دوستش داشتم... اما دست سرنوشت ما را در زمان و مکانی اشتباه رو به روی هم قرار داد...» این خلاصه کلام است.

شیدایم کرد ، (روی کلمه‌ی بنفش‌ رنگ کلیک کنید)

  

داستان شیدا...

داستان آدم هایی که با هم زندگی میکنند و از گذشته هم بیخبرند.

ماجرای بچه هایی که برای ورود به دنیای بزرگسالی، باید با رازهای خانواده روبه رو بشوند،

و آدم بزرگ هایی که این راز را پیش خودشان مخفی کرده اند.

با برگشتن کسی که کلید این راز است، آیا باز هم میتوانند از آینده ای که از آن میترسیدند فرار کنند؟

از سایت misswriter.ir

الان نیم ساعتی به تموم شدن روز جمعه مونده. ولی ناامید نشدم و از آخرین دقایق روز برای عملی کردن وعده ام استفاده کردم. قسمت بعدی جمعه هفته آینده. یعنی 11 تیر 1400...

ماجرای شیدا

+ ۱۴۰۰/۳/۲۸ | ۱۶:۲۰ | •miss writer•

فکر کردم یک روزی برای همیشه از این دنیا خواهم رفت. آن وقت مشتی فایل و ورق خط خورده کنج اتاق میماند، اگر هیچوقت شجاعت منتشر کردن آنها را نداشته باشم. 

«دوستش داشتم... اما دست سرنوشت ما را در زمان و مکانی اشتباه رو به روی هم قرار داد...» این خلاصه کلام است.

شیدایم کرد ، (روی کلمه‌ی بنفش‌ رنگ کلیک کنید)

  

داستان شیدا...

داستان آدم هایی که با هم زندگی میکنند و از گذشته هم بیخبرند.

ماجرای بچه هایی که برای ورود به دنیای بزرگسالی، باید با رازهای خانواده روبه رو بشوند،

و آدم بزرگ هایی که این راز را پیش خودشان مخفی کرده اند.

با برگشتن کسی که کلید این راز است، آیا باز هم میتوانند از آینده ای که از آن میترسیدند فرار کنند؟

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.