خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

با هم نوشتیم/1

+ ۱۳۹۹/۴/۲۱ | ۱۲:۳۷ | •miss writer•

خب خب خب...داستانی که با هم شروع کردیم،تموم شد.من کامنتهایی که گذاشته‌بودید رو چندبار خوندم و سعی کردم بین جمله‌ها ارتباط برقرار کنم.در نهایت یه داستان کوتاه از بطن این جملات بیرون کشیدم.ویرایشش کردم و تاداااان!بفرمایید!بخونید و به اشتراک بزارید.راحت باشید داستان خودتونه :)

continue

من هیولا نیستم!(4)

+ ۱۳۹۹/۴/۷ | ۱۱:۵۷ | •miss writer•

برای خوندن داستان به ادامه مطلب برید

continue

تعطیلات آخر هفته

+ ۱۳۹۹/۴/۱ | ۱۱:۳۹ | •miss writer•

داستان جدیدم رو بخونید از این لینک در سایت مدرسه نویسندگی :)

میز عشاق

+ ۱۳۹۹/۲/۲۵ | ۱۵:۴۱ | •miss writer•

میشه گفت این اولین داستان عاشقانه‌مه😂😂نوشتن به این سبک‌ برام خیلی سخت بود.سعی خودمو کردم به هر حال.اگه دوست داشتید میتونید از لینک زیر داستانم رو بخونید.


این لینک رو میگم.

کاکتوس

+ ۱۳۹۹/۲/۲۰ | ۱۸:۱۷ | •miss writer•

میتونید داستان من رو از لینک زیر بخونید.خوشحال میشم اگه نظری دارید برام بنویسید زیر پست داستانم :))

 

"این لینک"

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.