خب خب دو ماه کامل از سال ۹۹ گذشت. سال عجیب غریب،با مهمون ناخونده‌اش و عید بی‌حس و حالش.خب میخوایم یه کار جالبی انجام بدیم با هم.


چی گذشت تو این دو ماه؟

این سوال رو بنویس اول صفحه و زیرش ده تا شماره بزار. ده دقیقه وقت بزار،فقط ده دقیقه. ببین چند تاش پر میشه.کارایی که کردی رو لیست کن.اونوقت میفهمی این دو ماه چیکارا داشتی میکردی.

میدونید من واقعا عاشق لیست کردن کارامم.همینطور مرتب کردن کتابام.به خاطر همین این کار رو بارها در طول سال انجام میدم.امسال ولی فرق داشت.کارهایی که لیستشون کردم واقعا فوق‌العاده بودن و از دیدن پیشرفتم خوشحال شدم.

اولین چیزی که نوشتم تو لیستم میدونید چی بود؟خودمو پیدا کردم،شادتر و مثبت‌تر شدم.بزرگترین دستاورد این دو ماهم بود.گزینه‌ی بعدیم تو پیشرفتای شخصیم،افزایش مهارت نویسندگیم بود.و گزینه سوم،یادگیری زبان.

در کنار کارهای جانبی و خسته‌کننده‌ای که این ماه مجبور بودم انجامش بدم،روزایی که از هشت صبح کلاس داشتم تا خود عصر پشت سر هم،کنارش تحقیق و امتحان و غیره،برنامه روزانه‌ ای داشتم که موظف بودم موبه‌مو انجام بدم.و مهمترینش نوشتن هر روز، یک داستان کوتاه بود.

و صادقانه بگم،از شدت خستگی گاهی گریه‌ام میگرفت.به خاطر درگیری فکری و کلافگی،روزهایی رو داشتم که فقط یه کار انجام دادم.یعنی حداکثر کاری که انجام دادم نوشتن یدونه داستان کوتاه کامل بود.

نمیدونم چرا هر بار که دلم گرفت،به جای حرف زدن با دیگران،دست بردم به قلم و کاغذ و نوشتم.شاید مریضی باشه شایدم...نمیدونم.ولی به این نتیجه رسیدم که این حس‌های غم زودگذرن به قول شاعر«چون میگذرد غمی نیست».دائما غر زدن،هر چند ساده‌ترین کاره ولی برای قوی‌تر شدن همیشه سخت‌ترین راه‌ها رو باید انتخاب کنیم.

شاید یکم عجیب باشه ولی این ۴۰ و خورده‌ای روز که هر صبح با یه برنامه مشخص شروع کردم به نوشتن و مطالعه و درس و کار وبلاگ نویسی،فقط و فقط یک چیز داشتم که روزای خستگی دلگرمم میکرد.اونم آهنگ گوش دادن بود.

این چند روز که تعطیلی پیش رو داریم بازم مینویسم ازین برنامه.درباره برنامه شخصی میخوام بیشتر صحبت کنم،فکر میکنم خیلی مفید باشه.

دوست دارم این کاری که گفتم رو انجام بدید و بهم بگید چندتاشو پر کردید.منتظرما :)

.

.

حال دلتون خوب :)