چرا وبلاگ؟(طولانی ترین و مفصل ترین پست نویسنده)
یک سوال ساده با هزاران جواب.
همه وبلاگ نویسان برای یک بار هم که شده این سوال به ذهنشون اومده،فارغ از نوع وب،هر نویسنده ای نیاز به خونده شدن داره،بلاخره یک نفر بیاد بگه این متن خوبه یا بده؟از روزنوشتی که گذاشتم بگه نظرش راجع به رفتار امروزم چیه؟این پست آموزشی کاربرد داشت یا نه؟و این نظر شخصی منه،که هر انسانی تمایل به دیده شدن و توجه داره.
من سال هاست که وبلاگ نویسم،اون زمانی که شروع کردم،دنیای وبلاگ نویسی یک صفحه رنگی بود،قالب های رنگی،ایموجی های مختلف،ابزارهای کاربردی و تزئینی و هزاران شکلک خوشآمد گویی.اون موقعا کمتر مینوشتم،بیشتر کار کپی پیست داشتم،مطالب جالب رو میزاشتم وبلاگم گاهی هم روزنویسی میکردم.
هر روز دنبال ابزارک های جدید و قالب های شکیل و رنگی تر بودم.البته درست یادم نیست ولی گمون میکنم بلاگفا و میهن بلاگ و پرشین بلاگ و...امکانی به عنوان دنبال کننده و دنبال شونده نداشتند.اما بعد که بزرگتر شدم فضای وبلاگ عوض شد.
سال آخر دبیرستان بعد از کنکور،اولین و رسمی ترین وبلاگم رو شروع کردم،داستان های کوتاه میزاشتم و یه داستان دنباله دار!(نمیدونم اسمش چی میشه دقیقا) رو شروع به نوشتن کردم و هرازگاهی پارتی از داستان رو منتشر میکردم،سر دعوا با یکی دو نفر از وبلاگ نویسا درش رو تخته کردم و قسم خوردم دیگه پامو اینجا نزارم.اما دوباره برگشتم،چون کسی نبود که بتونم متنها و داستانام رو بدم تا بخونه.کسی که یه نظر واقعی بهم بده.نه اینکه با کلماتی مثل چه چیزا!!شکست عشقی خوردی؟؟عجب!و ازین دست کلمات از حاصل زحماتم تعریف کنه.
نتیجه این همه حرافیم این بود که من نیاز دارم کسی نوشته هام رو بخونه،کسی که به دور از تمسخر،سر در بیاره از حرفام،یا اگه هیچکدوم ازین کارا ازش ساخته نباشه،یه نشونه ای از خودش بزاره که یعنی بوده.
شاید دلیل اصلیم همین نویسندگی بود،اینجا راحت میتونم هر زمان که یه چیزی به ذهنم رسید بنویسم،کاری که قلم و کاغذ گاهی از انجامش ناتوان میشه.
میرسیم به این سوال دوباره؛چرا وبلاگ؟همه این کارها رو میشه تو دفتر انجام داد،خاطره نوشت و...همه اینا درست،اما کسی نمیتونه منکر این بشه که حوصله گاهی از تو درز دیوار هم درمیره!
بعد از این همه حرف میرسیم به علت دوم،به نظر من علت اصلی وبلاگنویسی خیلی از ماست.ما وبلاگ نویسها موجوداتی تنهاییم،دور و برمان پر شده از آدمهایی که یک کلمه از دری وری هایمان رو نمیفهمند.من،خودم اگه یک کلمه ازین حرفایی که میزنم رو به بقیه بگم،اول بروبر نگاهم میکنن بعدشم میزنن زیر خنده،تهشم یک اسکول شدی و...بهتره نگم.اینجا برای من و بقیه وبلاگ نویسایی که همین حرف رو میزنن یک پرانتز بزرگ باز میکنم(ما تنهاییم،بلد نیستیم تو جمع حرف بزنیم و جامعه گریزیم،ما با هم سن و سالهامون نمیجوشیم اما نباید یادمون بره ما اینجا زندگی نمیکنیم!دنیای ما اون بیرونه بین همون آدمایی که از بعضیاشون حتی تا حد مرگ متنفریم،دل نبندید به این صفحه رنگی،گرچه من خودم دلبسته اینجام،گاهی ازین پیله تنهایی برید بیرون و ببینید واقعا دنیا به اون ترسناکی که تصور میکنید هست یا نه؟)
بزار بمونه این حرفا بین خودمون رفیق،برو یکم فکر کن و برگرد،تا منم بقیه رو بگم برات.
احساس میکنم وبلاگ نویسی یه خلا بزرگ وجودمونو پر میکنه و همین باعث میشه نتونیم ازش دل بکنیم
درسته دنیای اصلیمون اون بیرونه ولی عیبی نداره اگه لحظاتی رو تو این دنیای کوچیک ساختگیمون زندگی کنیم
سلام گلم...درکت میکنم همینطوره...اینجا میشه راحت گفت خیلی چیزارو و میشه راحت توی چشم بود و...حتی به قول تو میشه راحت عقایدو گفت کسی بدوبیراه نگه یا...ولی این بیشتر که ما بهش پناه اوردیم بیشتر به دلیل بلد نبودن نوع رفتار توی واقعیت هست...بدلیل ابراز نکردن حرفمون به طور صحیح و...و الا واقعیت هم ادما ادمن😅حالا شایذ اوناهم همین طرز تفکرو دارن رفتن یه جا وب زدن و این افکار تو رو دارن البته خیلیا هستن اینطورن و خیلی مشاهده شده که بیشتر برای همین علت که میگن تنهان و...وب زدن تا دیده بشن،احساس بشن،بهشون خوبی بشه تعریف و تمجید بشن...بعضی پیچهای اینستا هست فرضا خیلی پستهای قشنگ و زیبا میذاره این بیشتر به این دلیله که ممکنه طرف بخواد منظورشو در ادم خوب و حسابی بودن برسونه حالا معلوم نیست تو واقعیت چطوریه،هر کی هم ازش تعریف کرد کلی قربان صدقه اش میره هرکیم فحشی چیزی داد دوبرابرش تحویل میده...همه ادما چه واقعی و چه مجازی یک جورین فقط طرز دید و...متفاوته یا بیشتر اشکال از خودمونه که بلد نیستیم چطور ارتباط برقرار کنیم در واقعیت یا افکار منفی خودمونه که باعث دور شدنمون ازواقعیت شده که بیشترش مربوط به سوظن هستش...
خوب دیگه بماند این بحثها عزیز دل خودمییییی پاشو بیا تلگرام که دلم برات یه ذره شده ... 😁😁🤭🤭😎😎😎🌺🌺🌺💓💓💓
اون روز هم میرسه ک فراموش شیم یا وبلاگ نویسیو کنار بذاریم ولی فایدش چیه اگه از وضعیت الانمون لذت نبریم؟
کلن بیشتر آدما تو مجازی همون شخصیتی دارند که همیشه دوست داشتن داشته باشن. منم نوشته های اولیه م مسخره شد و دیگه دست به قلم نشدم اما وبلاگ داره کم کم منو جلو میبره. امیدوارم موفق باشی :)
من از سال ۹۲ وب نویسی شروع کردم ،بارها چند نفر از دوستان دنیایی واقعی که نوشته هام می خونن ازم پرسیدن جرا توی دفتر نمینویسی و اینجا مینویسی...
من دوستای خوبی را از ابن دنیا پیدا کردم ،دوستایی که واقعی تر از دوستان واقعیم هستن،شاید یکی از دلایل ادامه دادن حضور اونهاست
وبلاگ محیط خوبی داره واسه نوشتن ،حتی وبلاگ به اینستا و کانال های تلگرام ترجیح میدم.
من اوایل نوشتن واسم بازدید و کامنت خیلی مهم بود؛اما الان واقعیت خیلی واسم مهم نیست ،ولی فقط میتونم بگم نوشتن در قاب صفحه مجازی که البته به نظر من واقعی ،بیشتر دوست دارم تا نوشتن در دفتر
البته شایدم ما اون بیرون نمی دونیم چطور خودمونو توضیح بدیم، وگرنه ادمای خوبم پیدا میشن.
تازه...همه وبلاگ نویسان تنها نیستن. شاید تنهایی روحی باشن...مثلا خود من بیست تا دوست صمیم دارم ولی هیچ کدومشون...نمی تونن.نه اینکه نخوان....نمی تونن از تنهایی درم بیارن.
ما فرق داریم.
مثلا خودم اکثرا شادم، مگه میشه همش خندید؟
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
سـلام واقعا همینه که میگی ما نمیتونیم با ادمای جامعه امون بجوشیم شاید سخت باشه باورش ولی میدونم که اگه یه روزی هممونم واقعی بشیم بازم از هم فراری هستیم !