صبح خیلی زود!
ساعت دقیقا ۵:۰۹ صبح روز ۴ اردیبهشت
از یه خواب خیلی ترسناک پریدم و دیگه خوابم نمیبره،حالا نشستم تو تاریکی و به ارواح خبیثهای که تو خواب داشتم باهاشون مبارزه میکردم فکر میکنم.نمیدونم چرا خوابای من انقد درگیری داره.همش در حال نجات دادن یه نفرم :/ یکی باید بیاد منو نجات بده ازین شرایط!
خب نشستم رو مبل.حس میکنم اگه پاهامو بالا بگیرم و رو زمین نزارم هیولای «زیرین»نمیتونه پامو بگیره و بکشه زیر مبل.هیولای زیرین که میدونید چیه؟!نمیدونید؟!؟!پس چی میدونید شما؟!هیولای زیرین،یه هیولای که از دنیای تخیل بچههای ترسو میاد و علاقه شدیدی داره به پنهان شدن زیر وسایل خونه،مثل تخت و کابینت و مبل.و دوست داره پاهای آویزون و بگیره و بکشه زیر اون چیز تا توی تاریکی با خیال راحت یک لقمه چپش کنه.پس سعی کنید مواظب هیولای زیرین باشید.
دیگه من که تا الان بیدار موندم.گفتم یکم دیگه هم بیدار بمونم طلوع خورشید رو ببینم بعد بخوابم.
قبلا هم از نوشتههای شما می خواندم ، موفق باشی. شاید منرا اصلا بیاد نیاورید. به هرصورت و به هر ترتیب موفق باشید.
منم شب تا صبح خواب های جنایی میبینم!
به همین خاطر خیلی خوشحالم
مخصوصا اونجاش که همه چیت زیر پتوئه یه تیکه کوچیک مثل تا مچ پا میفته بیرون همش تو ذهنت یه دست با ناخونای دراز و پشمالو می بینی که از زیر تخت میاد پاتو میگیره
و بعدشم پریدن تو اتاق تاریک حس و حالشو تکمیل میکنه
من یه بار تو خوابم شیطان رو شکست دادم
بعد اون دیگه خواب ترسناک ندیدم
فکر کنم ازم ترسیده فرار کرده :))
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.