چرا عاشق نوشتن شدید؟
فکر میکنم هر کسی که مینویسه یبار این سوال ازش پرسیده شده.چرا انقدر مینویسی؟خسته نشدی از بس کتاب خوندی؟یکی مثل من که از بچگی هر جا میرفتم یه دفتر سررسید همراهم بود،هی ازم پرسیدن این چیه و توش مینویسی.و هر بار کلی با ذوق براشون از ایده ها و داستانام گفتم،خیلی بهش فکر کردم.
چون نوشتن بخشی از وجود نویسنده است.روح تنوع طلب یا بهتر بگم بی نهایت طلب بعضی آدمها فقط با نوشتن آروم میشه.چون هر چقدر هم که بنویسی هزاران حرف نزده،هزاران داستان ننوشته،هزاران هزار سبک مختلف هست که هیچوقت خدا تموم نمیشه و آدم میتونه انقدر بنویسه که به اندازه هزاران ابدیت بی انتها وقتش رو پر کنه.میتونه هزاران سرزمین کشف نشده خلق کنه.این خودش یک معجزه است!
برای یک نویسنده هیچ چیز ازین بهتر نیست که آشوب های ذهنیشو با نوشتن آروم کنه.به نظرم اولین دلیل یک نویسنده برای نوشتن،نیاز خودشه برای زدن حرفهایی که شاید هیچوقت نتونه بزنه...
شما چرا عاشق نوشتن هستید؟!
من همیشه به زیبایی از نوع خوندنی یا دیدنی علاقه داشتم اما خودم را مرد میدونش نمیدونستم. بیشتر از نگاه کردن لذت میبرم تا آفریدن.
اصلا هنوز مطمئن نیستم که عاشقشم...یا اگه هستم این عشق دو طرفست یا نه ...
مشکل اینه که نمیتونم مثل خیلی از عاشقان نوشتن بگم احساس می کنم باید بنویسم....یا اینکه اینجوری خالی میشم...
فقط مینویسم چون کار دیگه ای بلد نیستم :)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
مینویسم و خالی میشم...