خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

درباره ی تئوری نسیم نیکولاس طالب

+ ۱۴۰۰/۹/۱۹ | ۲۰:۱۹ | •miss writer•

الیف شافاک در کتاب «فکر نکن تنهایی» از یک تئوری فکری سخن میگوید. این تئوری توسط نسیم نیکولاس طالب، متفکر و نویسنده آمریکایی لبنانی الاصل بیان شده است و به موضوع عجیب و جالب توجهی اشاره میکند. طالب میگوید: روی کره ی زمین سه دسته آدم وجود دارد، قدرتمندها، ضعیف ها و سرسخت ها. قدرتمندها آنهایی هستند که در برابر شوک و عواقب آن مقاوم هستند. ضعیف ها زود از پا درمی ایند و معمولا در هیچ فعالیتی مشارکت نمیکنند. اما سرسخت ها با بقیه متفاوت هستند. طالب میگوید این افراد نه به اندازه قدرتمندها قدرت دارند. نه مثل ضعیف ها عمل میکنند. آن ها بارها شکست میخورند و تن شان پر از جای زخم و شکست هایشان در زندگی است....

برای خواندن ادامه ی این مطلب به سایت www.misswriter.ir بروید :)

درباره ی سایت بگویم که

+ ۱۴۰۰/۹/۱۵ | ۲۱:۴۷ | •miss writer•

درباره ی سایت نویسندگیم بگویم که هنوز زنده است و پت پت کنان و لنگان لنگان هنوز کار میکند.

نوشته های جدید را آنور هم بخوانید.

www.misswriter.ir

من یاد گرفتم...

+ ۱۴۰۰/۹/۱۳ | ۲۰:۵۸ | •miss writer•

من یاد گرفتم هیچ چیزی در دنیا مجانی به دست نمی اید

من یاد گرفتم گاهی سکوت کردن، برد واقعی است.

من یاد گرفتم همیشه همه چیز آنطور که برنامه ریزی کرده ایم پیش نمیرود.

من یاد گرفتم همیشه بزرگترین ترس های آدم روزی به واقعیت تبدیل میشوند.

من یاد گرفتم برای پیشرفت کرن همیشه در حال یادگیری باشم.

من یاد  گرفتم که مدرک فقط یک مشت دانش تئوری است و خلاقیت داشتن ازشمندتر از همه ی مدارک تحصیلی است.

من یاد گرفتم کوچ ترین کارها همیشه بزرگترین نتایج را به همراه می آورد.

من یاد گرفتم که روزی خواهم مرد، همه من را فراموش خواهند کرد پس نگران حرف این و آن نباشم.

من یاد گرفتم به جنبه ی مثبت قضایا نگاه کنم. این کار تنها راه جنگیدن با دلسردی و ناامیدی است.

من یاد گرفتم یک سلام و لبخند می تواند خیلی از روابط را تغییر بدهد.

من یاد گرفتم ببخشم و بگذرم و خودم را از بار سنگین کینه رها کنم.

من یاد گرفتم خیلی از آدم ها را نمیتوان تغییر داد. حداقل تا وقتی خودشان نخواهند.

من یاد گرفتم پرسودترین سرمایه گذاری دنیا، سرمایه گذاری روی خود آدم است. بزرگترین سرمایه گذاری، کسب دانش است.

من یاد گرفتم همیشه بزرگترین ترس های دنیا بهترین درسهای دنیا را به آدم میدهند.

من یاد گرفتم امیدوار بودن در اوج ناامیدی معنا پیدا میکند. درست در دل بدترین شرایط.

من یاد گرفتم در همه حال شکرگزار باشم.

من یاد گرفتم قصه گویی زبان ارتباط بین نسل هاست.

من یاد گرفتم ترسناک ترین موجود روی زمین مارها نیستند، انسان ها هستند.

من یاد گرفتم شادی را در لذت بردن از آنچه در حال حاضر دارم ببینم.

من یاد گرفتم فکر زیاد مانع بزرگی برای اولین قدم های مسیر پیشرفت است.

هر کسی در مسیر خودش تنهاست

+ ۱۴۰۰/۹/۸ | ۰۱:۲۳ | •miss writer•

این قرار نیست یک نوشته‌ی جالب باشد، گفته باشم!

چرا که ساعت یک و شانزده دقیقه بامداد است. از هجوم افکار آزاردهنده پناه آوردم به این وبلاگ تار عنکبوت گرفته. نوشتن دوای درد من است این روز‌ها.

زندگی کسالت‌بار، روزمره و یکنواخت لعنتی! خدایا شکرت! ولی این زندگی مثل همان قهوه‌ی تلخی بود که توی کافه با اسمی عجیب غریب آورده بودند و سفارش دادیم، نمیدانستیم با شیر و شکر هم شیرین نمیشود. به آینده که نمیشود فکر کرد، یعنی فکر کردن به هاله ای از مه، سرگبجه می‌آورد. گذشته هم که خاطره‌ای بیشتر نیست. حالمان هم از حال‌مان بهم میخورد. چکار میشود کرد، جز اینکه با سرعت بدویم تا شاید این چند روز سختی زودتر تمام بشود؟ 

هر روز بیدار میشوم، بیشتر و بیشتر تلاش میکنم، هر روز با نیرویی زیاد، با سماجت بیشتر برای رسیدن، میدوم. هرچقدر مصمم‌تر میشوم و حرصم برای خواستن و داشتن بیشتر میشود، انگار این مسیر لعنتی بیشتر کش می‌آید. و این واقعیت انکار ناپذیر است: آدم‌ها برای این سفر، کسی را جز خودشان ندارند.

گفت‌و‌گوهای درون سر

+ ۱۴۰۰/۷/۲۶ | ۰۷:۴۳ | •miss writer•

«می‌گویند انسان‌ها چهار زندگی متفاوت دارند؛ زندگی‌ای که در آن بذر می‌کارند، زندگی‌ای که در آن بذرها را آبیاری می‌کنند، زندگی‌ای که در آن بذرها را درو می‌کنند و در آخر حاصل زحماتشان را مصرف میکنند...»

سوال اینجاست که آیا در آن روز هم، به اندازه ‌‌ی حالا مشتاق خواهم بود؟

دیالوگی از فیلم صدایی از درون مغز

روزنویس-پنج: موعظه هایت را عملی کن

+ ۱۴۰۰/۶/۱۲ | ۱۶:۰۰ | •miss writer•

همیشه حرف هایی به بقیه میزنم که به نظر خودم ردخور ندارند! نه نصیحت گونه اند نه اذیت کننده. راه حل و ایده هایی هستند که از جهانبینی خودم نشات گرفته اند. گاهی به خودم نگاه میکنم و می بینم تمام آن حرف های قشنگ خودم را زیر پا له کرده ام! صبور باش و بیشتر تلاش کن، با همه مهربان باش و درک کن، همیشه به آمدن به یک بهتر امیدوار باش...

دیدن عملکردم خلاف تمام آن جهان بینی و عقاید خاصم مرا ناامید می کند. همین چند روزی که از شدت خستگی فکری و جسمی از کوره در رفتم، هر چه رشته بودم را پنبه کردم! یاد آن جمله ی معروفی افتادم که میگوید: تو که خوب بلدی لالایی بخوانی چرا خودت خوابت نمی گیرد؟

در این شرایط طوفانی فکر کردن به طوفان یک طرف، فکر کردن به تمام این ها بیشتر از خودم عصبانی ام می کند.

سال سوم دبیرستان دبیر تاریخ باسوادی داشتم. همیشه اول کلاس جمله هایی را پای تخته می نوشت. از بودا و گاندی و پیامبر و امام و مادر ترزا چرچیل و هیتلر و کوروش کبیر. میگفت به گوینده سخن نگاه نکنید. نگذارید نگاهتان به گوینده، دیدتان به حقیقت را عوض کند. خیلی از آدم ها هستند که به حرف های خودشان عمل نمیکنند اما دلیل نمی شود که ما خودمان را از شنیدن حرف هایشان محروم کنیم. پس جمله را می نوشت. جمله را که اول درس یادداشت میکردیم، گوینده ی جمله را نام می برد و ما هم یادداشتش نمیکردیم.

شاید گاهی دیدم نسبت به تمام دنیا زیادی تیره و خاکستری بشود و با ناامیدی سرم با به سمت آسمان بگیرم و با تمام وجودم به خودم لعنت بفرستم. اما آنچه برایم ثابت شده، که هیچ چیزی دائمی نیست و اگر تلاشم را بکنم میتوانم تغییرش بدهم را همیشه بازگو میکنم. حتی اگر بدانم 70درصد مواقع به آن ها «سخت» عمل میکنم. پایبند بودن به عمل کردن به تمام موعظه های شیرینی که به دیگران میکنیم سخت هست. اما با کمی صبر همه چیز به مرور زمان بهتر میشود.

about us

میترا هستم،خانوم نویسنده
اینجا براتون از دنیای جادویی داستان میگم
گاهی هم از روزمرگی هام براتون مینویسم.